بوی آتش، طعم دود
داستانهای فارسی - قرن 14
قصهی رمان «بوی آتش، طعم دود» از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در شهر خرمشهر شروع میشود که شخصیت اصلی داستان، «مریم» اعضای خانواده خود را بر اثر حملات نیروهای دشمن از دست میدهد و به ناچار شهر را ترک میکند. او در این سفر تعدادی از بچههای جنگزده را همراه خود دارد که آنها هم والدین خود را از دست دادهاند. مریم ابتدا به اهواز و سرانجام به تهران منتقل میشود؛ شهری که بسیاری از ویژگیهایش با شهری که شخصیت اصلی داستان پیش از جنگ در آن زندگی میکرده یعنی خرمشهر، متفاوت است و مریم برای گذران زندگی در این شهر به ناچار باید در موقعیت تازهای قرار گیرد. او که با دست خالی بهنوعی سرپرستی پنج بچه جنگزده را هم برعهده گرفته باید برای تأمین هزینههای زندگی خود و بچهها دستبهکار شود، اما در تهرانِ دهه 60 و سالهای جنگ، کار مناسب برای یک دختر جنگزده بهراحتی پیدا نمیشود. با این حال، مریم تلاش خودش را میکند و تا حدودی هم موفق میشود. داستان با ورود مرد جوانی بهنام «مهندس شریف» که از آشنایان پدر مریم است و در اهواز کلید خانهای در تهران را در اختیار این دختر جنگزده قرار داده است، وارد مرحله تازهای میشود که ریشه در خاطرات گذشته در خرمشهر دارد و دختر «عبدالرحمن» (مریم) را بر سر یک دوراهی بزرگ قرار میدهد و... .