چشمان همیشه بارانی
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، با موضوع اجتماعی و عاشقانه است. «شیرین» و «آزاده» دو دوست هستند، که «رستم» و «سالار» دو برادر دوقلو عاشق شیرین میشوند. شیرین به خاطر دوستی با آزاده به ازدواج با رستم که فردی همیشه مست و رفیقباز است، تن میدهد تا دوستش آزاده با عشق خود سالار ازدواج کند. شیرین و رستم بعد از سالها صاحب دختری به نام «هستی» میشوند. مادر فوت میکند و هستی که اینک جوانی زیبارو است و در خانههای مردم رختشویی میکند، توسط پدر به مردی عیاش فروخته میشود. امّا با وساطت عمو، هستی جان به در میبرد. او به خانة عمویش سالار رفته و آزاده که در هستی چهرة شیرین و رقیبش را میبیند، شروع به آزار وی میکند. در این میان، «سینا» پسرعموی جوانمرد هستی عاشق وی میشود و با او ازدواج میکند. امّا این عشق به دلیل گذشتة هستی و حسادتهای آزاده و سوءتفاهمهای سالار با تلخیها و مشکلات فراوان مواجه میشود.