سینما ادن [نمایشنامه]
داستان کتاب حاضر، در قالب نمایشنامه و سرگذشت زنی بیوه است که از زبان دو فرزندش «ژوزف» و «سوزان» نقل میشود: «مادر در شمال فرانسه، در ناحیهای بین معادن و دریا به دنیا آمده بود. خانوادة او کشاورزان فقیری بودند که مادر در جوانی وقتی که بیست و سه تا بیست و پنج ساله بوده، متقاضی ورود به کادر آموزشی مستعمرات میشود. او در سال 1912 خانوادهاش را ترک میکند و به قسمت فرانسوی هندوچین میرود. او سپس پیانیست «سینما اِدِن» میشود و ده سال در آنجا کار میکند. مادر که زنی مقاوم و در عین حال غمخوار کودکان است. سرانجام سینما «اِدِن» را ترک میکند و سرمایة خود را صرف خرید یک کشتزار میکند. او جلگة «بنگالو» را میسازد، امّا سفیدپوستان «مدِّژوئید» به آنجا حمله میکنند و محصول کشاورزی او را غارت میکنند و ماجراهای دردناکی را برای او و ساکنان جلگه به وجود میآورند.»