شنگول و منگول
در این کتاب مصور و رنگی، روایتی دیگر از داستان شنگول و منگول و حبهانگور در قالب شعر بازگو شده است. آنها به اتفاق مادرشان بزبزقندی زندگی شاد و آرامی دارند تا این که سر و کله یک گرگ بدجنس پیدا میشود. او بارها سعی میکند تا در نبود بزبزقندی بزغالهها بفریبد اما موفق نمیشود. ولی سرانجام با طرح نقشهای شنگول و منگول را میخورد. با این همه، مادرشان با کمک حبه انگور آنها را نجات میدهد.