سلام خواهر باران!
شعر فارسی - قرن 14
«بابک دولتی» در زمستان 1353 درکرمانشاه دیده به جهان گشود. حضور پدری اهل ادب، از همان کودکی سبب آشناییاش با دنیای شعر شد و پس از اخذ مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی بالافاصله در مقطع کاشناسی ارشد شروع به تحصیل کرد. کتاب نخستیناش را با نام «دستنوشتههای یک سنگ» در سال 1384 روانه بازار کرد. دولتی علاوه بر همکاری با نشریات، مسئول «انجمن ادبی مهر» است و مدتهاست در شهر خویش به آموزش شاعران جوان مشغول است. او بیشتر به قالب غزل گرایش دارد و پیرنگی نوستالوژیک و فلسفی در آثارش به چشم میخورد. مجموعه حاضر دربردارنده سه دفتر شعر اوست که در قالب غزل و ترانه و با مضامین عاشقانه، عارفانه و مذهبی سروده شدهاند. پارهای از عناوین شعرها عبارتاند از: عقربهها را پر از شتاب کشیدند؛ از این بساط ساده من غم نمیخوری؟؛ بهار تاب ندارد برای دستانت؛ من فکر میکردم که دیگر غم نداری؛ آن روزها چشمان او بوی جنون میداد؛ سلام خواهر باران! نگو که شالی نیست؛ وقتی که نیستید غزلها همواره مهگرفته و دلگیرند؛ خواستنم مایه ملال کسی نیست؛ فرهاد؛ خرمشهر؛ و انتظار.