گربه ساکن چنار
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده این داستان را با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه کند. در داستان میخوانیم:««قاسمی» لب ورچید. پازوکی سرفه کرد. «حاج مرادی» جابجا شد و نفسی که در سینه حبس کرده بود، آزاد کرد و تنورهای از دود سیگار وسط جمع پراکند».