بدون تو من هیچم
«رویا» پس از مرگ پدر و مادر، نزد زن عمویش، که او را «بیبی» مینامد، زندگی میکند. زندگی او در خانهای قدیمی در میان انبوهی از همسایهها که هریک با انبوهی از مشکلات مواجه بوده و دارای عقاید و منش مربوط به خود هستند، ادامه مییابد. بیبی به تنهایی عهدهدار مسئولیت رویا میشود و با توکل به خدا از انجام این مسئولیت برمیآید. رویا نیز در کنار بیبی بارها عدم امنیت و آرامش را تجربه میکند، اما عزمی راسخ تمام مشکلات را پشتسر میگذارد. داستان حاضر از زاویة دید اول شخص به نگارش درآمده است.