واژهی گمشده
فرزاد پایاننامة خود را در رشتة باستانشناسی در نروژ به پایان میرساند. در مدت اقامتش در نروژ با لیزا، دانشجوی مردمشناسی و اهل نروژ آشنا میشود. در طول این مدت علاقهای بین آنها به وجود میآید. فرزاد به ایران بازمیگردد و با دختری به نام ژیلا نامزد میکند. لیزا بعد از گذشت دو سال برای فرزاد نامه مینویسد و به او اطلاع میدهد که برای نوشتن پایاننامهاش، به ایران و خانة فرزاد میآید. آیا اعتمادی که بین ژیلا و فرزاد شکل گرفته با آمدن لیزا دستخوش تغییر میشود؟ ماجرایی است که در این کتاب به تصویر کشیده شده است.