دورهگرد
داستانهای فارسی - قرن 14
فصل پاییز آخرین روزهای خود را سپری میکرد، روستای پرچین در دل جنگل شب سرد و ساکتی را پشت سر میگذاشت و «قنبر» مرد روستای پرچین در آخرین شب پاییز روی کتل چوبی در دنیای خود فرورفته بود، دورهگرد از راه میرسد که رازهای زیادی در سینه دارد. «حبیب»، نجار بادهفروش، فرزند «ننه مرصع» قابله روستا، ردّ دورهگرد را تا دل جنگل تعقیب کرده است ولی نتواسته او را بیابد. دورهگرد از دالان شک عبور کرده و در جستوجوی گمشده خویش است، اما حبیب و یارانش در دل جنگل با دورهگرد همپیاله میشوند تا از میدان فنا به میدان بقا راه پیدا کنند و ...