چرا من تیغ تیغیام؟
در یک روز آفتابی تعدادی از حیوانات مزرعه مشغول بازی بودند که ناگهان یک جوجهتیغی به نام «هزل» از پشت خارهایش ظاهر شد و به همه سلام کرد و از حیوانات مزرعه خواست تا او را نیز در بازی شرکت دهند. اما حیوانات مزرعه نمیخواستند که با هزل بازی کنند، چون او خیلی تیغ داشت و حیوانات میترسیدند که به آنها صدمه برسد. هزل هم با ناراحتی از پیش آنها رفت و وقتی در حال غصه خوردن بود لاکپشت سبزی به او یادآوری کرد که حیوانهای خاصی مثل او، که آرام میروند، یا جوجهتیغی ـ که بدنش پر از تیغ است ـ برای محافظت از خود در برابر دشمنان از این نعمت برخوردارند. با شنیدن سخنان لاکپشت، هزل از اهمیت خارهایش آگاه و بسیار شادمان گردید و از آن پس او و لاکپشت دوستان خوبی برای یکدیگر شدند.