رستم و شغاد
داستانهای فارسی / فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - اقتباسها / داستانهای حماسی
زال، پدر رستم از کنیزک خواندهای صاحب فرزند پسری شد که ستارهشناسان گفتند او در آینده خاندان را تباه میکند. پدر شغاد را به شاه کابل سپرد. او داماد شاه شد و تصمیم گرفتند که دیگر به رستم باج و خراج ندهند، اما رستم خراج را گرفت. شغاد برای تلافی با نقشهای رستم را به کابل کشاند و با کمک شاه کابل او را در چاهی پر از تیر انداختند. رستم که خندة شغاد را دید او را سرزنش کرد و با تیری که داشت او را کشت. آنگاه فرامرز، پسر رستم به کابل آمد و جسد رستم و زواره و رخش را از چاه در آورد و با خود به زابل برد و پس از مدتی، دوباره به کابل برگشت و شاه کابل را کشت و جنازة شغاد را سوزاند. کتاب مصوّر حاضر، از مجموعه «قصههای شیرین شاهنامه»، به داستان مرگ رستم پرداخته است. این کتاب برای کودکان گروه سنی (ب) به نگارش در آمده است.