انگشتر بدلی
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان داستان زندگی شخصی را که بر اثر سهلانگاری به بیماری ایدز مبتلا شده و مسائلی که پیرامون این اتفاق در زندگیاش رخ میدهد به تصویر میکشد. در بخشی از این رمان میخوانید: «وقتی جرثقیل اتومبیل پدر نادر را از زمین بلند کرد و برد، نادر به دور و برش نگاه کرد و با خودش فکر کرد که از کجا شروع کند و کجا به دنبال هومن بگردد... . نادر نفس عمیقی کشید بیخبر از همه جا اصلا متوجه اطرافش هم نبود، رانندگان خطی و مغازهدارها از دور نگاهش میکردند و...».