کتاب گورستان
داستانهای انگلیسی - قرن 20م. / داستانهای انگلیسی - قرن 20م. - ادبیات کودکان و نوجوانان
مرد حرفهای و همهکاره «جک» با خنجری برنده، سه نفر از اعضای خانواده را قبل از آن که حتی فرصت فریاد کشیدن، پیدا کنند کشته بود و فقط بچة کوچولو و نوپای خانواده باقی مانده بود که با کشتن او ماموریتش به پایان میرسید. آن شب کودک که تازه راهرفتن را یاد گرفته بود، از گهواره خارج شد و خود را به بیرون منزل رسانده و از سراشیبی خیابان بالا رفت و به یک گورستان با نمازخانهای متروک رسید. خانم و آقای اوونز که صدسال پیش مرده بودند و در بین مردگان گورستان احترام و اعتبار خاصی داشتند کودک را پیدا کردند، روح مادر کودک به نزد آنها آمد و گفت که از کودکش مراقبت کنند. هرکدام از مردگان، نظر خود را دربارة ماندن بچة زنده اظهار کردند و سرانجام به کودک مجوز عبور آزادانه در گورستان اعطا شد و سایلس، کسی که در مرز بین دنیای مردگان و دنیایی که پشتسر گذاشته بودند سیر میکرد حفاظت بچه را برعهده گرفت. خانم و آقای اوونز که کودک را به فرزندی قبول کردند نام بادی را برای او گذاشتند و این ماجرا آغازگر حوادث پرهیجانی شد که در این کتاب آمده است.