اسب سیب بهار
داستانهای کودکان و نوجوانان
کتاب مصور حاضر، باستانی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (د) و (ه) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «هنگامیکه گلهای اسب را به کنار رودخانه برده بودند تا آنها را بشویند، اسب سفید از گله جداشده بود و به سیبستان رفته بود. صاحب اسب تا شب دنبال اسب گمشده، در کنار رودخانه مانده بود و سپس رفته بود. اسب سفید تا سپیده صبح زیر درختان سیب راه رفته بود. سیبهای درختان را چیده بودند. سیبها را در سبدها ریخته بودند و به شهر برده بودند. در سیبستان فقط یک سیب سرخ بر شاخه مانده بود».