عشق پنهان
داستانهای فارسی - قرن 14
«سارا» با شنیدن خبر آمدن عمو، زنعمو و پسرعمویش «امید» برای سالتحویل به تهران، خیلی خوشحال است. بعد از گذشت زمان انتظار، آنها میآیند. سارا و «مژده» دوستانی صمیمی هستند. «آرش» قرار است با پدر و مادرش به خواستگاری مژده برود، اما مژده نگران مخالفت پدر و مادرش با این وصلت است. این استرس و نگرانی باعث عصبی شدن سارا هم شده است. تا این که امید از او دربارة نگرانیهایش سئوال میکند و سارا نیز همهچیز را برای او بازگو میکند. امید با نزدیک شدن به او دفترچة خاطراتش را با اجازة او به امانت گرفته و شروع به خواندن میکند. او به سارا علاقهمند بوده و با خواندن خاطراتش این دلبستگی بیشتر میشود، اما مشکل قلبی وی باعث ترس اوست. برای همین از پدرش میخواهد به شهرستان برگردند تا او از سلامت قلبش مطمئن شود و بعد با سارا حرف بزند. اتفاقاتی که پس از این به وقوع میپیوندد ادامة داستان را تشکیل میدهد.