ریحانه
ماجرای داستان از آن جا آغاز میشود که "ریحانه "دختر کدخدای ده از اهالی جنوب، به روستای زادگاهش، "شیخ احمد "مراجعت میکند و در آن جا به کار تدریس مشغول میشود ;اما پس از مدتی با شروع جنگ، نیروهای عراقی به روستا حمله کرده عده بسیاری از اهالی روستا کشته و مجروح میشوند و تعدادی نیز به اسارت در میآیند .در میان اسیران، ریحانه نیز دیده میشود که با حاضر جوابی نظر فرمانده عراقی را به خود جلب میکند و ....