داستانهای کهن پارسی
مجموعة حاضر 40 داستان کهن پارسی تحت عناوینی چون: شاه پرندگان، انگشتر شاهعباس کبیر، حکایت دوستی با خرس، مارگیر و اژدها، پادشاهی هوشنگ، خودخواهی جمشید، پادشاهی منوچهر، و پوپک را دربردارد. در ذیل خلاصهای از داستان پوپک بیان شده است: پرندهای با نام «پوپک» در جنگل زندگی میکند. گروهی از بچهها برای بازی به جنگل میروند. آنها با شنیدن صدای پوپک تصمیم میگیرند تا او را به دام بیندازند. در آن جنگل پرندة پیر دانایی نیز زندگی میکند که پوپک خطاب به وی میگوید: این بچهها فکر میکنند که میتوانند مرا به دام بیندازند. پرندة پیر در جواب میگوید: مغرور نشو، میترسم که آخر در دام آنها گرفتار شوی، بچهها دام را پهن میکنند و برای این که توجه پوپک به دام جلب شود خوراکیهای مورد علاقة او را در آن میگذارند. پوپک با دیدن خوراکیها بدون توجه بر دام به سمت خوراکیها رفته و در دام بچهها گرفتار میشود. پس از چند لحظه و با دیدن پرندة پیر از او درخواست کمک میکند. پرندة پیر با دیدن این صحنه و اظهار پشیمانی پوپک با بچهها صحبت میکند تا پوپک را آزاد کند.