سرواغوم
داستانهای فارسی - قرن 14
بر من چنین واقع شد: زنی که تنش مانند رنگین کمان، هفت رنگ بود، به سوی برکه رفت. من که به برکه نزدیک شدن آن زن آنجا بود؛ اما ناگهان ده ها پرنده از بدن زن جدا شدند و از فراز سرم به سوی بیشه پرواز کردند. پرندگان در آرایشی در برکه بودند که تصویر زنی را تداعی میکرد؛ اما زنی در کار نبود. همین پرندگان بودند. تعدادی سبزقبا، گنجشک سینه زرد، مرغ عشق، سینه سرخ، مینا و... بودند که به صورت زن، در برکه میچرخیدند. من به آن طرف برکه رفتم و همان زن رنگین کمان را دیدم که در پشت درختچههای کوتاه میخرامید و میرفت و گاهی صورتش را برمیگرداند و به من لبخند میزد.