ستیزهجوی دلتنگ (سرسپرده سرنوشت)
ماجرای داستان در دهه 40روی میدهد .راوی داستان، جوانی است روستایی که به همراه دوستش "عباس"، برای کار به شهر دزفول میرود .در آن سالها سد بزرگی در اطراف دزفول پایهریزی شده بود و کارگران بسیاری، برای کار به شهر هجوم برده بودند .راوی در این داستان، رنج، سختی و مشکلات قشر کارگر را به تصویر میکشد و از آرزوها و خواستههای قلبی آنها سخن میگوید .