شریک زیرک و مرد سادهلوح
داستانهای حیوانات / افسانههای عامه / داستانهای کودکان و نوجوانان
دو شریک، یکی زیرک و دیگری سادهلوح، به تجارت مشغول بودند. روزی آنها کیسهای پر از پول پیدا کردند و با هم قرار گذاشتند که مقداری از آن را خرج کنند و مقدار باقیمانده را زیر یک درخت دفن کنند. روز بعد شریک زیرک به پای درخت رفت و کیسة پولها را برداشت. روزها گذشت تا این که شریک ساده لوح به پول احتیاج پیدا کرد و نزد شریک زیرک آمد. آن دو به سمت درخت رفتند، اما کیسهای پیدا نکردند. شریک دانا به شریک نادان تهمت زد که پولها را تو برداشتهای، پس با هم به نزد قاضی رفتند. شریک دانا گفت که درخت شاهد ما بوده است میتوانید از او سوال کنید. شریک زیرک نیز به پدرش گفت که درون درخت برود و شهادت دروغ بدهد. اما قاضی از نیرنگ آنها باخبر شد و دستور داد درخت را آتش بزنند. بنابراین مرد از درخت بیرون آمد و ماجرای مکر و حیله را برای قاضی تعریف کرد و خواستار بخشش از مرد سادهلوح و قاضی گردید. کودکان در این کتاب در قالب داستان میآموزند که با مکر و حیله نمیتوان چیزی را به دست آورد و کسی که شهادت دروغ دهد خیلی زود رسوا میشود.