امشب دیگر مهرههای پشتم نیلبک میزنند
"بهرام" پس از ازدواج با "نسرین"، به همراه برادرش، "مسعود"، عازم جبهه میشود. آنها طی جنگ به همراه بیست نفر دیگر، در محاصرهی دشمن قرار میگیرند. در این حال بهرام معتقد است که با بیرون آمدن اعضای گروه از داخل گودال و درگیر شدن با دشمن به محاصره پایان بدهند. اما به عکس او مسعود به درگیری دو دسته از اعضای گروه با دشمن و فرار بقیهی اعضا معتقد است. طی مشاجرهی آندو با یکدیگر، سرانجام بهرام دستور خروج همهی رزمندگان را صادر کرده و بدینترتیب تمامی آنها و از جمله مسعود به شهادت میرسند. بهرام نیز بر اثر اصابت ترکشی به سرش، مجروح شده و به پشت خط منتقل میشود. در نمایشنامهی حاضر، بهرام جانبازی است که روزهای آخر عمر را میگذراند. او در گفت و گو با همسرش نسرین، خاطراتی از برادرش، مسعود، را به هنگام نبرد با دشمن مرور میکند. این نمایش به کارگردانی "زری اماد" نخستینبار در سومین جشنواره، تئاتر ماه به اجرا درآمده و موفق به دریافت جوایز برتر نمایشنامهنویسی، کارگردانی، بازیگری زن و بازیگری مرد گردیده است.