پاچا: هشت قصه در یک کتاب
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 / داستانهای اخلاقی - قرن 14 / افسانهها و قصههای لکی
در داستان «کشاورز و سه مرد شیاد» مرد کشاورزی در روزگاران کهن، در روستایی، با خانوادهاش زندگی میکرد. آنها تقریبا خودکفا بودند و کمتر به شهر میآمدند. روزی مرد کشاورز فرزندش را که نوجوانی رشید شده بود، فراخواند و به او بزغالهای داد تا به شهر ببرد، بفروشد و نیازهای خانواده را تامین کند و تجربیات لازم را کسب کند. پسر با بزغاله از دروازه گذشت و وارد شهر شد. سه شیاد که مدام در کمین فریب دیگران بودند، به نوجوان نزدیک شدند و با ترفندی به او تلقین کردند که بزغالهاش غاز است و به قیمت غاز، بزغاله را خریدند. نوجوان به روستا بازگشت و مورد سرزنش پدر قرار گرفت. بار دیگر نوجوان با گاوی برای فروش به شهر رفت، ولی این بار نیز گول سه شیاد را خورد. مرد کشاورز برای تادیب سه شیاد با گوسالهای بیمار آنها را فریفت، اما برای تادیب بیشتر آنها، روزی با الاغی وارد شهر شد. مرد کشاورز چند سکه در محل خروج سرگین حیوان قرار داد و اسم سمطلا که سکههای طلا دفع میکرد روی الاغ گذاشت و برای فروش به سه شیاد راهی شهر شد. مجموعة حاضر تشکیل شده از هشت قصه (پاچا) متعلق به قوم باستانی لک با عناوین شراب خوب است یا بد؛ زن مرد را خوب میسازد یا مرد زن را؟؛ کله؛ وزیر بدگو؛ تنگة سیاه؛ بیبی؛ قشقعلی و سه مرد شیاد و کشاورز که در پایان قصهها نتایج داستان و سوالهایی از خواننده درج شده است.