من مجنون
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای مرد جوانی است که در دانشکدة معماری، عاشق یکی از هم کلاسیهای خود میشود. بعد از چند سال، آنها تصمیم به ازدواج میگیرند، دختر که خانوادهاش در خارج از کشور زندگی میکنند، درخواست میکند که بعد از ازدواج برای زندگی به خارج بروند. مرد جوان مخالفت میکند و دختر او را ترک کرده و به خارج از کشور میرود. شکست در عشق، بیاعتمادی و حسّ تنفر از تمامی مردمان را در مرد جوان به وجود میآورد و او را به انزوا و مرز دیوانگی میکشاند. تنها همدم او بید مجنونی در پارکی است که حرفهای او را میشنود. بعد از مدّتی، دختر عاشق به دیدار مرد جوان میآید؛ او تمامی شرایط را برای رفتن به خارج تهیه دیده است و مرد جوان برای فراموش کردن خاطرات تلخ و از بین بردن حسّ بیزاری از دیگران به همراه دختر به خارج میرود و بعد از چند سال با دیدگاهی حاکی از عشق به خانواده، کشور و مردمان وطنش، به همراه دختر به ایران باز میگردد.