توطئههای خانوادگی
داستانهای فارسی - قرن 14
«میشا پارسیگو» که در مالزی راهنمای تور است، با شنیدن خبر بیماری پدربزرگش به ایران بازمیگردد. اما همه چیز آنگونه که انتظار میرود، اتفاق نمیافتد. با به قتل رسیدن عمو و دخترعمویش، انگشتهای اتهام تمام خانواده به سمت مردی نشانه میرود که خانواده او را نمیخواهد. در این میان اما، اعتمادها هم از بین میرود و ارتباطات خانوادگی نیز، دچار تزلزل میشود... . در بخشی از این رمان میخوانید: «چیزی شوم در جریان بود و پی در پی در حال ضربه زدن به خانوادهمان! ما در همه حال منسجم بودیم. مهم نبود که چقدر اختلاف سلیقه داشتیم، اما همیشه وجود آقا باعث میشد ما زنجیروار کنار هم بمانیم. ولی حالا همه ترسیده بودند و حتی تا حدودی نسبت به هم بیاعتماد هم شده بودند و این زنجیر در حال پاره شدن بود...».