ماجرای پسرک در جنگل
در کنار جنگلی سرسبز، روستای کوچکی بود که زن مهربانی با پسرش در آن زندگی میکرد. مردم روستا میگفتند که پدر این پسر یک روز برای تهیة غذا به جنگل رفته و دیگر بازنگشته است. پسر به خوبی و خوشی در کنار مادرش زندگی میکرد، اما بسیار ترسو بود. تا این که یک روز مادرش برای رهایی او از ترس، نقشهای کشید که باعث شد پسرک در جنگل گم شود. مدتی بعد او شجاعت بسیاری یافت و توانست با ذکاوت، پدرش و مردمان دیگر را که در جنگل اسیر دست دو دیو بودند، نجات دهد و به خانه بازگردد.