سفر در باران
داستانهای مذهبی / حسنبنعلی(ع)، امام یازدهم، 260 - 232 ق. - داستان
کتاب مصور حاضر برگرفته از قصههای امام عسکری (ع) برای گروه سنی «ب» است. در بخشی از این داستان کوتاه میخوانیم: روزی پیرمردی به همراه پسر کوچکش آهسته قدم برمیداشتند و در جاده به سمتی میرفتند پدر به پسرش میگفت: شهری آباد در آنسوی صحرا قرار دارد؛ اما پاهای کوچک محمد دیگر توان نداشت. خسته بود. چند روزی بود که همراه پدر راه میرفت. همهجا درختان خشک شده بودند. تا اینکه به نزدیکی یک شهر آباد رسیدهاند. پیرمرد به پسر خستهاش گفت: ما نزدیک شهر سامرا هستیم. شهری که خیلی بزرگ است. شهری آبادی که پر از بازار است؛ اما پسر به پدرش نگاه کرد و گفت: ولی ما که پول نداریم. پیرمردی با لبخندی به پسرش گفت: صبر داشته باش. بعد کنار رود رفتند. از میان نیهای بلند گذشتند و لبه رود نشستند. نگارنده در این داستان فضایل اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و نقش سیاسی امام عسکری (ع) را به زبان ساده برای کودکان تنظیم کرده است.