نامههایی به یک ناشناس
در ماه مه سال 1943، «دوسنت ـ اگزوپری» پس از اقامتی دوساله در ایالات متحده به الجزایر رفت تا به پایگاه عملیات نظامی در نزدیکی اسکادران متفقین، به گروه شناسایی هوایی بپیوندد. روزی در قطاری که او را از اوران به الجزایر میبرد، زن جوانی اهل جنوب فرانسه را ملاقات کرد که ساکن اوران و افسر و رانندة آمبولانس صلیب سرخ بود. به زودی شیفتة زن شد و در سال پایانی عمرش با او مراوده داشت. برخی از نامههای بازمانده از او که خطاب به این زن نوشته شده، از یک سو نمایانگر ارتباطی است که در آن شخصیت شاهزاده کوچولو با نویسندهاش یگانه شده، و از سوی دیگر تاثیر منحصر به فرد نقاشی را در بیان احساسات نشان میدهد. برخی از جملههایی که نویسنده خطاب به معشوقش نوشته عبارتاند از: شاهزاده کوچولو: ببخشید مزاحتمان شدم... فقط میخواستم روزبخیر بگویم؛ شاهزاده کوچولو صدایش که میزنم، هیچوقت نیست... حتی شب هم دیگر برنگشت... تلفن هم نمیزند... با او قهر کردهام؛ شاهزاده کوچولو: غمانگیز است... حتی به تلفن زدن به من هم فکر نمیکند... این اثر برگرفته از نسخة اصلی مجموعة نامههای آنتوان دوسنت ـ اگزوپری است که از آنها در «موزهنامهها و نسخههای خطی» در پاریس نگهداری میشود.