کمی از کابوسهای من
پدری با فرزند خود به بازار میرود، فرزند به دست کسی که در حال موز خریدن است، زل میزند و پدرش او را به خاطر این کار کتک میزند. سر شب فرزند به قدری غر میزند و موز میخواهد که سرانجام به خواب میرود. پدر فقط پول برای خرید غذا دارد. او تصمیم میگیرد حتی اگر مجبور شد قرض کند تا برای فرزندش موز بخرد. او به بازار میرود و از موزفروش درشتترین و زردترین موز را میخرد. او پول موزها را پرداخته و آمادة رفتن میشود؛ در این هنگام زنی با پسر کوچکش را میبیند که صورتش را با چادر پوشانده و دست خود را داخل جعبة چوبی پر از زنبور برده و از لابهلای برگها و حبههای گندیده، دانههای سالم انگور برای پسر کوچکش برمیچیند. این کتاب مجموعة 19 داستان با عناوین مجازات، تشنگی، شالی، اپیدمی، بازنده، بختک، مترسکی بر جالیز اوهام و... است.