آشتی در غربت
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده این داستان را با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد. در داستان میخوانیم: «اومدم! برگشتم خونه! وقتی میرفتم ته دلم امید ناچیزی به دیدن و پیدا کردن عشقم کیان داشتم اما حالا با یه دنیا پشیمونی و جسمی علیل و خسته برگشتم؛ با حسی مترادف با مرگ. برگشتم اما چه برگشتنی، انگار جسمم خالی از روح و انگیزه بیهدف روی ویلچر جا خوش کرده. از آمدنم به خونه خوشحالم چون برای من آرامترین جای دنیا اینجاست اما از سربار شدنم به حد مرگ بیزارم».