عطیه
داستانهای فارسی - قرن 14
"عطیه" خانم در میان فرزندانش در خانۀ خود نشسته و به اصرار آنها داستان زندگیاش را بازگو میکند؛ "سهرابخان"، معتمد بازار، صاحب دو دختر به نامهای "شهلا" و "شعله" است. دختر بزرگش، شهلا، دختری متین و موقر است که با رسیدن به سن ازدواج، "به خانۀ بخت میرود. اما شعله، دختری بازیگوش و پرجنبوجوش و عزیزکردۀ سهرابخان است. او از پدر میخواهد که نامش را تغییر دهد و به خواست خود، نام "عطیه" را برمیگزیند. عطیه به خواست پدرش با پسر تحصیلکرده و فرنگرفتۀ یکی از دوستان وی ازدواج میکند. اما در همان زمان متوجه میشود که "مهدی" توجهی به او ندارد و به افسردگی مبتلا است. عطیه صاحب دخترانی زیبا میشود، اما شوهرش اصلا توجهی به آنها ندارد و دل به بچهها و حتی کارش نمیبندد. سرانجام عطیه پس از چند دختر صاحب یک پسر به نام "امیر جعفر" میشود. با بزرگ شدن بچهها تامین مخارج آنها سختتر میشود. و سرانجام عطیه تصمیم میگیرد که آموزشگاهی در زمینۀ هنرهای دستی افتتاح کند. اما با مخالفت پدرش مواجه میشود. پس از چندی پدر از دنیا میرود و عطیه تنها پشت و پناه خود را از دست میدهد و او میماند و کوهی از مشکلات و تنهایی.