این ساندویچ مایونز ندارد
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
«هلدن موریسی کالفیلد»، ساعت هشت شب برگة اخراج به دست، از مدرسة شبانه بیرون میآید. این سومین مدرسهای است که او اخراج میشود. او به دلیل افکار و علایقی که دارد، خود را خنگ و دیوانه میپندارد. بعد از بیرون آمدن از کالج به تپة تامسون میرود، تا از آنجا از مدرسه، سالن ورزشی و بابر و جکسون همبازی فوتبالش خداحافظی کند. او برای هر روز، همان روز برنامهریزی میکند. هلدن میداند که هرگز آدم موفق و سرشناسی نمیشود و به خواستة پدر باید در دفتری کار کند و هرگز به مدرسه برنگردد. او به جای فکر کردن به مسایل مهم به این میاندیشد، وقتی که دریاچه یخ میزند، اردکهای سنترال پارک به کجا میروند. داستانهای او در این مجموعه با عنوانهای طغیان علیه خیابان مدیسون، آخرین روز آخرین مرخصی سربازی در فرانسه، غریبه، برادران داریونی، ملودی بلو، دختری که میشناختم، این ساندویچ مایونز ندارد و گروهبان احساساتی به تصویر کشیده شده است.