باید خوش بگذره
این مجموعه با داستان کوتاه ذیل این عناوین، سامان یافته است: خالهی خوب محبوبه جان، ببر پیژامهپوش من، عقل میمونی، باید خوشبگذره و یک قطره از دل نیلو، یک قطره از دل بابا. برای مثال در داستان "ببر پیژامهپوش من"، "راوی برادرش را که مهندس رشتهی نساجی است به ببری تشبیه نموده که قرار است پس از یک ماه دوری از خانواده اکنون به نزد آنها بازگردد. در داستان میخوانیم: "ما توی خانهمان یک ببر داریم و این ببر از دو چیز خیلی بدش میآید: یکی این که در نبودش کسی به وسایلش دست بزند و دوم این که وقتی خواب است، کسی او را با سر و صدا از خواب بپراند. همه توی خانهی ما از ببر حساب میبرند و من از همه بیشتر".