گیسو طلا
"گیسو طلا" دختری است که در کودکی عقابی او را میرباید و به نزد گرگی در جنگل میبرد. گرگ با اصرار کودک را از عقاب میگیرد و او را بزرگ میکند.سالها بعد جوانی به نام "سهراب"، گیسو طلا را در جنگل میبیند و او را با خود به شهری میبرد. گیسو طلا با کمک سهراب خانواده واقعیاش را مییابد و آنها را که فقیر و درمانده بودند، به خوشبختی و ثروت میرساند. خود نیز با سهراب که شاهزاده است ازدواج میکند و روزگار خوشی را پی میگیرد.