توماس و دوستان
داستانهای کارتونی / ترس - داستان
کتاب مصور حاضر دربردارنده داستانهای تخیلی برای گروه سنی «ب» است. در بخشی از این داستان کوتاه میخوانیم: روزی در درههای شنی جزیره سودور، روز خیلی شلوغی در جریان بود. توماس قصه ما هم آنجا مشغول کمک کردن بود. آن بعدازظهر، ابرهای تیره آسمان را پوشاندند و باران گرفت: سرد و سیلآسا. همانطور که توماس روی ریلهای لغزنده جلو میرفت، دیواره شنی کنارش شروع به شل شدن کرد و پایین ریخت. توماس زیر گلهایی که پایین ریخته بود، علائم عجیبی دید. علامتها شبیه ردپاهای خیلی بزرگ بودند. هدف نگارنده در این داستان کوتاه تقویت تخیل در کودکان است.