اسبی به رنگ سرخ (مجموعه داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
در این مجموعه داستان، نویسنده با پرداختن به جزئیات و تبدیل آنها به عناصر جذاب، شخصیتهای داستانش را در محیطی خاص قرار میدهد با این هدف که از دل آنها پیامی بیرون بکشد. نکته دیگری که در این داستانها توجه خواننده را به خود جلب میکند، پرداختن به مسائل اجتماعی است که در سه داستان «نوازنده دورهگرد»، «بِهفروش» و « مغازه سرِ کوچه» به خوبی مشهود است. او آدمهای داستانش را با شرح جزئیاتی که به کار میبرد، زنده و قابل لمس میکند. در بخشی از کتاب «اسبی به رنگ سرخ» میخوانید: «سیبزمینیها را که کاملا تنوری شده بودند، از آتش بیرون آورد، پوست آنها را کند و با کمی نمک خورد. این ناهار او شد! فاضل بعد از اینکه اسب کمی علوفه خورد و استراحت کرد، سوارش شد و تا توان داشت با او تاخت و گریست. بغض و اشک رهایش نمیکرد. آن اسب تنها چیزی بود که او در زندگی داشت و باید میفروخت. وقتی سوارکاریاش تمام شد، برعکس اسب که تنومند بود، او که قامتی نحیف داشت، به سختی از روی اسب پایین آمد، اسب را در طویله گذاشت و به خانه رفت. بعد از حمام کردن، ریشهایش را که رو به سفیدی میرفت با تیغ زد و با موهای شانهزده و لباسی مرتب سوار بر اسب به سمت خانه کدخدا روانه شد...».