تیزپا، تیزچشم، تیزگوش
افسانههای پریان - ادبیات کودکان و نوجوانان / افسانههای پریان - استونی / افسانههای پریان - لیتونی
سالها پیش شاهزاده خانمی زندگی میکرد که بسیار زیبا بود. او خیلی تند میدوید و معیار ازدواج با او برنده شدن در مسابقة دو بود. جوانهای زیادی در این شرط سرشان را از دست داده بودند. روزی، شاهزادهای از یک سرزمین دور دست به سوی قصر شاهزاده خانم راهی میشود و به همراه دو نوکرش به نامهای «تیزپا» و «تیز چشم» شاهزاده خانم برنده میشوند. اما شاهزاده خانم حاضر نمیشود که با شاهزاده جوان ازدواج کند. برای همین طی شرطی که شاهزادة جوان و پدر شاهزاده خانم گذاشته بودند تمام طلاهای پدر شاهزاده خانم مال شاهزاده جوان میشود. پادشاه و شاهزاده خانم برای پس گرفتن اموالشان به جنگ با شاهزاده میروند و در آن جنگ شکست میخورند و سپاهیانشان را از دست میدهند. شاهزاده با موافقت شاهزاده خانم، او را به همسری برمیگزیند و پس از مرگ پادشاه آن دو کنار هم سالیان سال زندگی میکنند و شاهزاده حکومت را در دست میگیرد. مجموعه حاضر دربرگیرندة افسانههای کوتاه برای نوجوانان است. عنوان داستانهای دیگر این مجموعه عبارت است از: قوی پنجه؛ سه اژدها؛ هیزم شکن مهربان؛ گوی جادو و خروس شجاع.