فرشته تاجدار و داستانهای دیگر
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
خورشید در وسط آسمان بود. نورش مستقیم بر فرق سر میتابید. برگهای درختان در آفتاب سوخته بودند و گاه گاه خش خش برگها را به صدا در میآورد. ابری در آسمان دیده شد که پلک بر هم زدنی به دام نور پرغرور افتاد و محو شد. مرگ و میر انسانهای فقیر در حاشیه بیجارمرزها بیداد میکرد. بوی تعفن و بیماری روستا را پر کرده بود. از هواپیماها اعلامیه بر فراز شهرها پخش میشد. وضعیت ناشی از حضور افراد بیگانه در ایران تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت. پنجرهها کج و کوج، جا به جا در آتش شعلهور بودند. سنگها و ریگها و علفهای خشک به هوا میجستند و پشنگهای گداخته به اوج پرتاب میشدند.