آقای قورباغه
داستانهای هلندی - قرن 20م.
آقای "فرانس" ـ معلم مدرسه ـ رازی را با شاگردانش درمیان گذاشت؛ او گفت که گاهی به یک قورباغه تبدیل میشود. هیچیک از شاگردان حرف او را باور نکردند تا این که جلوی چشمان حیرتزدهی آنها تبدیل به یک قورباغه شد. او پس از مدتی با خوردن یک حشره دوباره به آقای فرانس تبدیل شد. او دربارهی لکلکی صحبت کرد که به تازگی کابوسی برای قورباغههای دریاچهی پارک شده بود و زندگی آنها را تهدید میکرد. پس از مدتی یکی از شاگردان متوجه شد که این لکلک همان مدیر بدجنس مدرسه است. سرانجام شاگردان با کمک آقای فرانس لکلک را گرفتند و به مرکز حمایت از حیوانات سپردند. آقای فرانس به خانم سوزان ـ یکی دیگر از معلمان مدرسه ـ پیشنهاد ازدواج داد و سپس راز عجیباش را با او در میان گذاشت. خانم سوزان از این پیشنهاد استقبال کرد و از راز خویش سخن گفت؛ او نیز گاهی اوقات به یک پروانه تبدیل میشد. شاگردان آقای فرانس که سخنان آن دو را میشنیدند با خود میاندیشیدند که دو انسان چطور با وجود تفاوتهای بسیار میتوانند با یکدیگر دوست باشند.