مرگ پایان کبوتر نیست: مجموعه قصهها و تصویرها
در داستان محکوم به قتل، در سالهای خیلی دور، جوانی از اهالی حاجیآباد محکوم به قتل شد. همة شواهد و مدارک او را محکوم به اعدام کرد، ولی در دادگاه تجدیدنظر به حبس ابد محکوم شد. اما پس از بیست و چند سال قاتل اصلی پیدا شد و اعتراف به قتل کرد. در نتیجه آن جوان بیگناه از زندان آزاد شد. لذا برای جبران خسارت از او خواستند که تقاضایی بکند. آن جوان آرزویش این بود که قهوهخانهای در کنار جادة کوهستانی روستایش دایر کند. دولت، قطعه زمین باصفای کوچکی در جوار رودخانه با مبلغی وام برای ساختن قهوهخانه در اختیارش گذاشت. روزی که آزاد شد، اهالی روستا با شادمانی به آن مظلوم کمک کردند تا قهوهخانهاش را بسازد. اما چند هفته بعد در اثر رگبار شدید باران چندروزه و رانش زمین قهوهخانه و صاحبش در رودخانه فرو رفتند، در این کتاب داستانهای دیگری با عناوین تعصب و اشتباه، سخاوت کوچک، گدای کور، نان و نمک، چنته، کیف زنانه، کارشناس نامی آثار پیکاسو و... به نگارش درآمده است.