کشتی ماه عسل
داستانهای فارسی - قرن 14
«رایکا» پس از سالها خدمت در شرکت هواپیمایی و پشت سر نهادن مشکلات فراوان، اکنون وقت خویش را صرف پرستاری از همسر بیمار خویش میکند که ناگهان «بابک سپهر»، خواستگار و دوست قدیم سالها پیش، این بار با نام مستاجر ویلای شمال، دوباره قدم در زندگیاش گذشته و آرامشش را برهم میزند. حضور بابک خاطرات گذشته را در ذهن رایکا زنده کرده و او اولین ازدواج عجیب و غیرطبیعیاش را به یاد میآورد که «حسن» به او قول سفر ماه عسل با کشتی را میدهد اما آن کشتی به نوعی غیرواقعی بوده و هیچگاه به خشکی نمیرسیده است. رایکا بیمار میشود و کودکش از بین میرود و پس از بازیافتن سلامت درمییابد همسرش او را ترک کرده و از کشتی بیرون رفته است. زمانی که رایکا سرانجام خشکی را دیده و قدم بر آن میگذارد در اوج ناباوری درمییابد که سه سال بر روی آبها بوده است. او به سختی با دنیا آشتی میکند و در همان زمان بابک قدم در زندگیاش میگذارد. پس از گذشت مدتی و زمانی که علاقۀ آنها به یکدیگر بیپایان به نظر میآید بابک اعتراف میکند که دارای همسر و فرزند است و میرود که در استرالیا به آنان بپیوندد. اکنون او بازگشته و درست در زمانی که در تلاش است با رایکا ارتباط برقرار کند، همسر رایکا میمیرد. روزی بابک زن را به منزل خویش فراخوانده و از او خواستگاری میکند و صحبت از یک کشتی زیبا و سفر دریایی میکند که خاطرات گذشته را دوباره در ذهن رایکا زنده میکند.