اسب خاکستری و دماغ آلبالو
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی کوتاه و تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «در یک مزرعه زیبا «سفید خانم» و «آقا مشکی» باهم زندگی میکردند. «سفید خانم» کرهاسب زیبایی بهنام خاکستری به دنیا آورد که یک سم نداشت. پدربزرگ با چوب آلبالو برای او یک سم چوبی درست کرد. خاکستری با کمک سم چوبی توانست راه برود. اما نمیتوانست تند برود. یک روز خاکستری با بچه اردک بهطرف رودخانه رفتند. آنها دیدند که یک سبد روی آب شناور است، آن را گرفتند و به خانه بردند».