کلوچههای خوشمزه
داستانهای کودکان و نوجوانان
یک روز صبح «لیلی» و جوجهاش «میلی» از خواب بیدار شدند و بوی کلوچههای داغی راکه در خانه پیچیده بود حس کردند. آنها به سرعت به سمت آشپزخانه به راه افتادند. مادر تازه کلوچهها را از فر اجاق بیرون آورده بود. میلی خواست از کلوچهها بخورد اما لیلی به او گفت که نخست دست و صورتشان را بشویند و پس از مرتب کردن رختخوابشان برای خوردن صبحانه بروند. آنها سپس به آشپزخانه رفتند و پس از سلام گفتن به پدر و مادر، چهارنفری مشغول خوردن صبحانه شدند. کتاب حاضر جلد اول از مجموعۀ «ماجراهای لیلی و میلی» است که بخشی از آن در قالب شعر به چاپ رسیده است.