پسری با پیژامهی راهراه: یک حکایت
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 20م.
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «یک روز بعدازظهر وقتی «برونو» از مدرسه به خانه آمد، با کمال تعجب دید خدمتکار همیشه سربهزیرشان «ماریا» در اتاق خواب او ایستاده و دارد تمام وسایلش، حتی وسایل کاملاً شخصیاش را که دور از چشم همه مخفی کرده بود، از قفسهها بیرون میآورد و در چهار جعبه بزرگ چوبی میگذارد. «برونو» تا جایی که میتوانست مؤدبانه از او پرسید که چه میکند. «ماریا» سرش را تکان داد و به راهپله پشت سر او اشاره کرد که مادر «برونو» همان لحظه سررسیده بود».