سکوت
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای فراز و نشیبهای زندگی زنی به نام «انیس» است. انیس، شاعر ایرانی، از کودکی آموخته بود که مراقب افکار درون خود باشد. او در زمان جنگ جهانی دوم، در شهر کرمانشاه و در یک بیمارستان آمریکایی متولّد شده و مادرش در اثر نبود امکانات پزشکی و سرما فوت میکند. انیس، بعد از ازدواج با سرهنگ رژیم شاهنشاهی به تهران میآید و حاصل این ازدواج، سه فرزند است که هرکدام سرنوشت متفاوتی را تجربه میکنند. سرهنگ، پیش از ازدواج با انیس، با زنی عاشقپیشه به نام «عترت» ازدواج کرده و صاحب پسری شده بود؛ امّا عترت را رها کرده و سرپرستی پسرش را به مادر خود سپرد. در طی سالها زندگی با انیس، سرهنگ هیچگاه ابراز عشق نکرده بود؛ در حالیکه عمیقاً انیس را دوست داشت. روزی، انیس تصادف میکند و در جدال میان مرگ و زندگی قرار میگیرد. «دکتر باستین» که در دورة جوانی، شیفتة اشعار و شخصیت باوقار انیس بود، به همراه سرهنگ، خاطرات انیس را میخوانند و به از خودگذشتگی و سختیهای زندگی او پی میبرند. انیس که به دلیل تصادف، دچار فراموشی شده، با کمک دکتر و سرهنگ، دوباره به زندگی بازگشته و امیدوارتر به زندگی ادامه میدهد.