مشت
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای دختری به نام «مریم» است. «مریم» سال آخر دانشکده و مورد علاقة شدید پدر است. پدر برنجکار و تاجر است. مریم علاقة شدیدی به پسری به نام «آرش» دارد. آرش در زندگی سختیهای بیشماری کشیده و از محبت پدر و مادر به دلیل مرگ زودهنگامشان محروم بوده است. از نظر پدر، آرش فرد مناسبی برای مریم نیست. به همین دلیل مخالف شدید ازدواج آن دو میباشد. روزی مریم به اتفاق آرش نقشه فرار میکشند تا پدر را در عمل انجام شده قرار داده و مجبور به موافقت کنند که در اجرای این نقشه ماجراهای دیگری رخ میدهد.