هستی
رمان حاضر، سرگذشت دختری به نام «هستی» است که در زندگیاش دچار فراز و نشیبهای بسیاری میگردد. «هستی» دختر پرجنبوجوش و زیبایی است که بعد از مرگ پدر و مادر افسرده حال میگردد. او برای ادامه زندگیش به خانة خالهاش میرود و کمکم انس و الفتی بین او و پسرخالهاش «پویا» به وجود میآید. بعد از مدّتی بنا به دلایلی پویا با «شیرین»، دوست صمیمی «هستی» ازدواج میکند و حاصل ازدواج آنها دختری به نام «مونس» است. «هستی» که خود را در عشق به پویا ناکام مییابد، با اصرار بعضی از اقوام با فردی به نام «رهام» ازدواج میکند و به خارج میرود. بعد از پنج سال به ایران باز میگردد و با وقایع ناگواری روبهرو میشود که او را به بیماری روانی دچار میگرداند. بعد از بهبودی، او به خارج نزد همسرش «رهام» میرود. امّا با خیانت رهام و ازدواج او با دختری به نام «مهسا» روبهرو میشود، و درمییابد که سماجت اطرافیان برای ازدواج با «رهام» به چه دلیلی بوده، او از زندگی «رهام» و اقوام خود بیرون میرود و خود را به دست سرنوشت میسپارد.