فکر جنایت
شخصیت اصلی داستان (دکتر کرژتنسف)، انسانی است عاقل و دوستداشتنی که تصمیم میگیرد جنون را نیز تجربه کند. او به تنها چیزی که اعتقاد دارد اندیشه است و نه چیز دیگر، به همین دلیل وارد عالم جنون و دیوانگی میشود و بازی خطرناکی را با خود و اطرافیان، آغاز میکند. او تصمیم میگیرد که در این بازی خطرناک، توان جسمی و روحی خود را بیازماید، چرا که معتقد است ورود به این بازی نه تنها جسمی قوی نیاز دارد، بلکه روحی قدرتمند را نیز به یاری میطلبد. بازی او با اندیشه، سرانجام به جنایتی میانجامد که حاصل همان بازی اندیشه یا شناختن حد و مرز عقل و جنون است. اما در آخر، بازندهی نهایی خود اوست، زیرا این حقیقت که وسعت عقل تا کجاست و حد نهایی جنون چیست، هیچگاه برای او روشن نمیشود و او در برهوتی از عدم شناخت و تنهایی باقی میماند.