بازی احساس
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمان فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «از پشت پنجره بیکسی به افقهای تهی از پرنده خیره میشوم. گلهای سرخ را به یاد تو بر پرده بیخیالم سنجاق میکنم تا شاید بیایی تا باری دیگر ببینمت. غمهای بیپایان اتاقم را مهآلود کردهاند. باز خواب تو را دیدم. تو مرا به انتهای دشت بردی. در آنجا اقاقیهایی بود که نور میپاشیدند و از دیار شب گذر میکردند. تو یک اقاقی به دستم دادی و راهم را روشن کردی».