خرسی و خرگوش بازیگوش
داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
یک روز مادر خرسی از او خواست تا در خانه بماند و یا اگر خواست با خرگوش بازی کند تا او به جنگل برود و برایش غذا بیاورد. خرسی هم قبول کرد. بعد از رفتن مادر، خرسی و خرگوش به جنگل رفتند و با هم مشغول بازی شدند. آنها به یک گنجشک که از شاخة درخت افتاده بود، کمک کردند تا به لانهاش برود و لاکپشتی را هم که برعکس روی لاکش افتاده بود، برگرداندند. چند ساعت بعد، هر دو به خانههایشان برگشتند. خرسی برای مادرش از کمکهایی تعریف کرد که با خرگوش به حیوانات دیگر کرده بودند. مادر هم او را تشویق کرد و مقداری عسل برایش ریخت. این داستان تخیلی و آموزنده برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.