دختری که عاشق اسبهای وحشی بود
دختر در روستایی زندگی میکرد که به اسبهای وحشی عشق میورزید. او هر روز اسبها را کنار رودخانه میبرد تا آب بنوشند. این دختر به شکلی اسرارآمیز زبان اسبها را میفهمید. هر اسبی که آسیب میدید او تیمارش میکرد. در یک اتفاق دختر گم شد، و با یک نریان خالدار و زیبایی که خود را سردستة همة اسبهای خرامان تپهها مینامید آشنا شد. نریان از او خواست که آنجا بماند و آزادانه در کنار اسبهای وحشی زندگی کند. دختر از این پیشنهاد خوشحال شد و یک سال کنار اسبهای وحشی با شادمانی زندگی کرد تا این که یک سال بعد دو شکارچی به سوی تپههای محل زندگی اسبهای وحشی تاختند و نریان خالدار زیبا و دختر را دیدند که روی کره اسب سوار بود. شکارچیان تمام ماجرا را برای دیگران بازگو کردند و تصمیم گرفتند مسابقة بزرگ سوارکاری راه بیندازند تا نریان خالدار را گرفته و از آن برای شکار گاومیشها استفاده کنند. اما با ترفندهای دختر و نریان خالدار آنها به هدف خود نرسیدند. این کتاب مصور برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.